اگر چنین کنید همیشه زنده خواهم ماند.
روزي فرا خواهد رسيد که جسم من آنجا زير ملافه سفيد پاکيزه اي که چهار طرفش زير تخت بيمارستان رفته است، قرار مي گيرد و آدمهايي که سخت مشغول زنده ها و مرده ها هستند از کنارم مي گذرند. آن لحظه فرا خواهد رسيد كه دكتر بگويد مغز من از كار افتاده است و به هزار علت دانسته و ندانسته زندگيم به پايان رسيده است.
در چنين روزي تلاش نكنيد به شكل مصنوعي و با استفاده از دستگاه، زندگيم را به من برگردانيد و اين را بستر مرگ من ندانيد. بگذاريد آن را بستر زندگي بنامم و بگذاريد جسمم به ديگران كمك كند به حيات خود ادامه دهند.
چشمهايم را به انساني بدهيد كه هرگز طلوع آفتاب، چهره يك نوزاد و شكوه عشق را در چشمهاي يك زن نديده است.