موضوعات
آرشيو وبلاگ
بــــی انـتــهــاتــریــن عــبــرتـــــــــــــــ جمعه 24 تير 1390برچسب:مسجد جمکران, :: 18:32 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
شيخ حسن بن مثله جمكرانى مى گويد: من شب سه شنبه ، 17 ماه مبارك رمضان سال 393 قمرى در خانه خود خوابيده بودم ناگاه ، جماعتى از مردم به در خانه من آمدند و مرا از خواب بيدار كردند و گفتند برخيز و طلب امام مهدى عليه السلام را اجابت كن كه تو را مى خواند. ادامه مطلب ... چهار شنبه 22 تير 1390برچسب:میرداماد, :: 14:47 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
شب هنگام محمد باقر - طلبه جوان- در اتاق خود مشغول مطالعه بود كه به ناگاه دختري وارد اتاق او شد. در را بست و با انگشت به طلبه بيچاره اشاره کرد که سكوت كند و هيچ نگويد. دختر پرسيد: شام چه داري ؟؟ طلبه آنچه را که حاضر کرده بود آورد و سپس دختر كه شاهزاده بود و به خاطر اختلاف با زنان حرمسرا خارج شده بود در گوشهاي از اتاق خوابيد. سه شنبه 21 تير 1390برچسب:گاو بازی, :: 23:51 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
همانطور كه میدونید گاوبازی یكی از تفریحات بخشی از مردم اسپانیا و یكی از به اصطلاح جاذبههای توریستی اون كشوره! بطوریکه هر ساله هزاران نفر در جشنواره سان فرمین شرکت می کنند. جشنواره "سان فرمین" یكی از جشنهای ایالت های شمال اسپانیا است كه هر ساله در شهر پامپلونا مركز این ایالت باسك نشین برگزار می شود. این جشن برای بسیاری از ایرانیها به عنوان جشن "گاوبازی" شناخته می شود، حال آنكه در واقع، جشن دویدن جلوی گاوها است و بطور معمول به مجروح شدن و در بعضی موارد کشته شدن دهها تن میانجامد. همانطور كه میدونید گاوبازی یكی از تفریحات بخشی از مردم اسپانیا و یكی از به اصطلاح جاذبههای توریستی اون كشوره! بطوریکه هر ساله هزاران نفر در جشنواره سان فرمین شرکت می کنند. جشنواره "سان فرمین" یكی از جشنهای ایالت های شمال اسپانیا است كه هر ساله در شهر پامپلونا مركز این ایالت باسك نشین برگزار می شود. این جشن برای بسیاری از ایرانیها به عنوان جشن "گاوبازی" شناخته می شود، حال آنكه در واقع، جشن دویدن جلوی گاوها است و بطور معمول به مجروح شدن و در بعضی موارد کشته شدن دهها تن میانجامد. سه شنبه 21 تير 1390برچسب:پاداش نیک, :: 1:23 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
آوردهاند که روزى یکى از بزرگان عرب به سفر حج ميرفت . نامش عبد الجبار بود و هزار دینار طلا در کمر داشت . سه شنبه 21 تير 1390برچسب:خدایا, :: 1:2 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
گفتم: خدایا چقدر دوری گفت: تو یا من؟
گفتم: خدایا تنها ترینم گفت: پس من؟
گفتم: خدایا کمک خواستم گفت: از غیر من؟
گفتم: خدایا دوستت دارم گفت: بیش از من؟
گفتم: خدایا از همه دلگیرم گفت: حتی از من؟
گفتم: خدایا دلم را ربودند گفت: پیش از من؟
جمعه 17 تير 1390برچسب:دانلود کتاب, :: 20:42 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
در این کتاب می خوانیم که چگونه محققان پر تلاش برای پیدا کردن کشتی نوح تلاش های فراوانی کردن و نتیجه کشفیات آنها... حجم فايل: 365 Kb لينك دانلود مستقيم: http://up.iranblog.com/images/rnacyvhld58hb2wasii.rar جمعه 17 تير 1390برچسب:دانلود کتاب, :: 11:52 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
فال ماه ها،نام کتابی است در مورد بعضی از خصوصیات شخصیتی برجسته که دراکثر زنان و مردان به تفکیک در ماه های مختلف گفته شده حجم فايل 1.02 MB لينك مستقيم دانلود: http://up.iranblog.com/images/pssaqqobes0oea8yfv0.rar جمعه 17 تير 1390برچسب:دانلود كتاب, :: 3:38 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
پیشگویان بزرگ تاریخ نام کتابی است که به بعضی از پیشگویی های بزرگ تاریخ می پردازد... حجم فايل:736 kb
لينك مستقيم دانلود: http://up.iranblog.com/images/rhobc3hxyiz3wjlz2vh6.rar جمعه 17 تير 1390برچسب:دانلود کتاب, :: 1:42 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
با سلام به شما سروران گرامی.تصمیم دارم به لطف خدا یک سری کتابهایی که شاید بتونه مفید باشه را برای دانلود بزارم.امیدوارم که مورد قبول واقع بشه.. در این کتاب داستان مردم شهری را می خوانیم که به طور باورنکردنی تبدیل به مجسمه شدن
حجم 109 kb
لينك مستقيم دانلود:
دو شنبه 13 تير 1390برچسب:امام حسین, :: 22:2 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
لقب : سید الشهداء کنیه : ابو عبدالله نام پدر : علی (ع) نام مادر : فاطمه (س) تاریخ ولادت : 3 شعبان محل ولادت : مدینه مدت امامت : 11 سال مدت عمر : 57 سال تاریخ شهادت : 10 محرم علت شهادت : عدم بیعت با یزید نام قاتل : شمر بن ذی الجوشن محل دفن : کربلا معلی
امام حسین فرزند دومین امام علی و حضرت زهرا علیهم السلام است . آن حضرت در شهر مدینه به روز سوم شعبان دیده به جهان گشود آن حضرت شش ماه و ده روز با برادر بزرگترش امام حسن (ع) فاصله سنی داشت و مراحل رشد و نمو خویش را درمدت کمتر از هفت سال در مصاحبت با رسول (ص) و سی سال در کنار امیرالمومنین (ع) و ده سال با امام حسن (ع) گذراند. و در سال 49 یا 50 هجری پس از شهادت مظلومانه امام حسن (ع) امامت شیعیان را بر عهده گرفت .
در روایت دیگری، فاطمه سلام الله علیها فرمود: « وقتی فرزندم حسین در شکمم بود، در تاریکی شب، نیازی به چراغ نداشتم.»
یکی از ویژگیهای امام حسین ( ع ) این است که جبرئیل مژدهی ولادت و خبر شهادت آن حضرت را پیش از تولدش برای پیامبر گرامی آورده است.
« جبرئیل بر محمد (ص) نازل شد و گفت: ای محمد! خدا تو را به مولودی که از فاطمه متولد میشود مژده میدهد و بدان که امت تو، بعد از تو او را میکشند» « ای جبرئیل! سلام مرا به پروردگارم برسان. مرا به مولودی که از فاطمه متولد شود و امتم او را بکشند نیازی نیست.» جبرئیل به آسمان عروج کرد و آنگاه فرود آمد و دوباره همان سخن را گفت. پیغمبر نیز همان پاسخ را تکرار کرد. جبرئیل به آسمان بالا رفت و آنگاه فرود آمد وگفت: « ای محمد! پروردگارت به تو سلام میرساند و به تو بشارت میدهد که امامت و ولایت و وصایت را در نسل آن مولود قرار میدهد.»
ابن عباس از پیامبر اکرم (ص) نقل می فرمایند که :
جشن میلاد امام حسین (ع) در ملکوت ابن عباس از پیامبر گرامی نقل می کند: امام حسین (ع) در شکم مادر، کراماتی صادر شده که از آن جمله است: 1- فاطمه (س) از شکم خود صدای ذکر و تسبیح و تقدیس خدا را میشنید. 2- نور حسین (ع) بر صورت و پیشانی فاطمه زهرا ( س) ظاهر شده بود، به گونه ای که پیامبر اکرم (ص) به او فرمود: «ای فاطمه، من در صورت تو نوری مشاهده میکنم. به زودی حجت و امامی برای مردم بهدنیا میآوری»
ولادت امام حسین (ع) روایات مشهور در تاریخ ولادت حضرت امام حسین (ع) مشهور آنست که ولادت آن حضرت در مدینه در سیم ماه شعبان بوده، و شیخ طوسی ره روایت کرده که بیرون آمد توقیع شریف به سوی قاسم بن علاء همدانی وکیل امام حسن عسگری علیه السلام که مولای ما حضرت حسین علیه السلام در روز پنجشنبه سیم ماه شعبان متولد شده پس آنروز را روزهدار و این دعا را بخوان: اَلّلهُمَّ اِنّی اَسْئَلُکَ بِحَقِ الْمَوْلُودِ فی هذَا الَْیَوْم الخ. و ابن شهر آشوب (ره) ذکر کرده که ولادت آن حضرت بعد از ده ماه و بیست روز از ولادت برادرش امام حسن علیه السلام بوده و آن روز سه شنبه یا پنجشنبه پنجم ماه شعبان سال چهارم از هجرت بوده، و فرموده روایت شده که مابین آن حضرت و برادرش فاصله نبوده، مگر به قدر مدت حمل و مدت حمل و شش ماه بوده است. و سید بن طاوس و شیخ ابن نما و شیخ مفید در ارشاد نیز ولادت آن حضرت را در پنجم شعبان ذکر فرمودهاند ، و شیخ مفید در مقنعه و شیخ در تهذیب و شهید در دروس آخر ماه ربیع الاول ذکر فرمودهاند ، و به این قول درست میشود روایت کافی از حضرت صادق علیه السلام که مابین حسن و حسین علیهماالسلام طهری فاصله شده و مابین میلاد آن دو بزرگوار شش ماه و ده روز واقع شده و الله العالم.
اختلاف مورخین شیعه و سنی در تاریخ ولادت امام حسین (ع) مورخین شیعه و سنّی در ولادت امام(ع) اختلافاتی دارند که ولادت حضرت در چه روزی، چه ماهی و چه سالی بوده است؟ عدّه ای گفته اند امام حسین(ع) سوم یا پنجم شعبان یا پنجم جمادی الاول و یا آخر ربیع الاول سال سوم هجری متولد شده اند. و بالجمله اختلاف بسیار در باب روز ولادت آن حضرتست. البته همگی بالاتفاق گفته اند امام در طول شش ماه و ده روز تولد یافته اند. چون شیرخوارگی دو سال (بیست و چهار ماه) طول می کشد حضرت صفیه (عمه پیامبر(ص) و على(ع)) می گوید: وقتی حسین(ع) تولد یافت، پیامبر(ع) فرمودند: عمه جان، فرزندم را بیاور. عرض کرد: هنوز پاکیزه اش نکرده ام. پیامبر فرمود: آیا تو میخواهی او را پاکیزه کنی؟ خداوند او را پاکیزه و مطهر به دنیا آورده است. سپس پیامبر(ص) گریه نمودند و فرمودند: خداوند لعنت کند مردمی را که کشندگان تو هستند. صفیه عرض کرد: کشندگان او چه کسانی هستند؟ فرمود: دنباله گروهی از نسل بنی امیه. سپس در گوش راست حضرت اذان و در گوش چپ حضرت اقامه قرائت نمودند.
شیخ طوسی (ره) و دیگران به سند معتبر از حضرت امام رضا علیه السلام نقل کردهاند که چون حضرت امام حسین علیه السلام متولد شد، حضرت رسول صلی الله علیه و آله اسماء بنت عمیس را فرمود که بیاور فرزند مرا ای اسماء، اسما گفت آن حضرت را در جامه سفیدی پیچیده به خدمت حضرت رسالت صلی الله علیه و آله بردم، حضرت او را گرفت و در دامن گذاشت و گوش راست و اذان در گوش چپش اقامه گفت،پس جبرئیل نازل شد و گفت: حق تعالی ترا سلام میرساند و میفرماید که چون علی علیه السلام نسبت به منزله هارون است نسبت به موسی (ع) پس او را به اسم پسر کوچک هارون نام کن که شبیر است و چون لغت تو عربی است او را حسین نام کن. پس حضرت رسول صلی الله علیه و آله او را بوسید و گریست و فرمود که ترا مصیبتی عظیم در پیش است، خداوندا لعنت کن کشنده او را. پس فرمود که ای اسماء این خبر را به فاطمه مگو. چون روز هفتم شد حضرت رسول صلی الله علیه و آله فرمود که بیاور فرزند مرا چون او را به نزد آن حضرت بردم گوسفند سیاه و سفیدی از برای او عقیقه کرد که یک رانش را به قابله داد و سرش را تراشید و به وزن موی سرش نقره تصدق کرد و خلوق بر سرش مالید، پس او را بر دامن خود گذاشت و فرمود ای ابا عبدالله چه بسیار گران است بر من کشته شدن تو، پس بسیار گریست. اسماء گفت: پدر و مادرم فدای تو باد این چه خبر است که در روز اول ولادت گفتی و امروز نیز میفرمائی و گریه می کنی، حضرت فرمود که: میگریم بر این فرزند دلبند خود که گروهی کافر ستمکار از بنی امیه او را خواهند کشت، خدا نرساند به ایشان شفاعت مرا، خواهد کشت او را مردی که رخنه در دین من خواهد کرد و به خداوند عظیم کافر خواهد شد، پس گفت خداوندا سؤال میکنم از تو در حق این دو فرزندم آنچه را که سوال کردم ابراهیم در حق ذریت خود خداوندا تو دوست دار ایشان و دوست دار هر که دوست میدارد ایشان را و لعنت کن هر که ایشان را دشمن دارد لعنتی چندان که آسمان و زمین پر شود. دو شنبه 13 تير 1390برچسب:جملاتی کوچک اما بزرگ, :: 12:1 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
آنان که تجربه های گذشته را به خاطر نمی آورند محکوم به تکرار اشتباهند. پنج شنبه 9 تير 1390برچسب:اقْرَأْ بِاسْمِ, :: 13:41 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
بسم الله الرحمن الرحيم اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ (1) خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ (2) اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ (3) الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ (4) عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ (5) كَلَّا إِنَّ الْإِنسَانَ لَيَطْغَى (6) أَن رَّآهُ اسْتَغْنَى (7) إِنَّ إِلَى رَبِّكَ الرُّجْعَى (8) أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى (9) عَبْداً إِذَا صَلَّى (10) أَرَأَيْتَ إِن كَانَ عَلَى الْهُدَى (11) أَوْ أَمَرَ بِالتَّقْوَى (12) أَرَأَيْتَ إِن كَذَّبَ وَتَوَلَّى (13) أَلَمْ يَعْلَمْ بِأَنَّ اللَّهَ يَرَى (14) كَلَّا لَئِن لَّمْ يَنتَهِ لَنَسْفَعاً بِالنَّاصِيَةِ (15) نَاصِيَةٍ كَاذِبَةٍ خَاطِئَةٍ (16) فَلْيَدْعُ نَادِيَه (17) سَنَدْعُ الزَّبَانِيَةَ (18) كَلَّا لَا تُطِعْهُ وَاسْجُدْ وَاقْتَرِبْ (19) . به نام خداوند بخشنده بخشايشگر عيد مبعث رسول اكرم محمد مصطفي (ص) و تولد قران كريم كلام خداوند مهربان بر همگان مبارك سه شنبه 7 تير 1390برچسب:, :: 23:12 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
از زرتشت پرسیدند زندگی خود را بر چه بنا كردی؟ سه شنبه 7 تير 1390برچسب:خدا, :: 23:9 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
مردي براي اصلاح سر و صورتش به آرايشگاه رفت در بين کار گفت و گوي جالبي بين آنها در گرفت. سه شنبه 7 تير 1390برچسب:مناره, :: 23:7 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
ميگويند حدود ٧٠٠ سال پيش، در اصفهان مسجدي ميساختند. روز قبل از افتتاح مسجد، کارگرها و معماران جمع شده بودند و آخرين خرده کاري ها را انجام ميدادند. پيرزني از آنجا رد ميشد وقتي مسجد را ديد به يکي از کارگران گفت: فکر کنم يکي از مناره ها کمي کجه! کارگرها خنديدند. اما معمار که اين حرف را شنيد، سريع گفت : چوب بياوريد ! کارگر بياوريد ! چوب را به مناره تکيه بدهيد. فشار بدهيد. فششششششااااررر...!!! و مدام از پيرزن ميپرسيد: مادر، درست شد؟!! مدتي طول کشيد تا پيرزن گفت : بله ! درست شد !!! تشکر کرد و دعايي کرد و رفت... کارگرها حکمت اين کار بیهوده و فشار دادن مناره را پرسيدند ؟! معمار گفت : اگر اين پيرزن، راجع به کج بودن اين مناره با ديگران صحبت ميکرد و شايعه پا ميگرفت، اين مناره تا ابد کج ميماند و ديگر نميتوانستيم اثرات منفي اين شايعه را پاک کنيم... اين است که من گفتم در همين ابتدا جلوي آن را بگيرم ! سه شنبه 7 تير 1390برچسب:پاداش خوبی, :: 22:50 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
روزي روزگاري پسرك فقيري زندگي مي كرد كه براي گذران زندگي و تامين مخارج تحصيلش دستفروشي مي كرد.از اين خانه به آن خانه مي رفت تا شايد بتواند پولي بدست آورد.روزي متوجه شد كه تنها يك سكه 10 سنتي برايش باقيمانده است و اين درحالي بود كه شديداً احساس گرسنگي مي كرد.تصميم گرفت از خانه اي مقداري غذا تقاضا كند. بطور اتفاقي درب خانه اي را زد.دختر جوان و زيبائي در را باز كرد.پسرك با ديدن چهره زيباي دختر دستپاچه شد و بجاي غذا ، فقط يك ليوان آب درخواست كرد. چهار شنبه 1 تير 1390برچسب:نتیجه تلاش, :: 22:57 :: نويسنده : حــسیـــنــــــ
در روز اول سال تحصیلى، خانم تامپسون معلّم کلاس پنجم دبستان وارد کلاس شد و پس از صحبت هاى اولیه، مطابق معمول به دانش آموزان گفت که همه آن ها را به یک اندازه دوست دارد و فرقى بین آنها قائل نیست. البته او دروغ می گفت و چنین چیزى امکان نداشت. مخصوصاً این که پسر کوچکى در ردیف جلوى کلاس روى صندلى لم داده بود به نام تدى استودارد که خانم تامپسون چندان دل خوشى از او نداشت. تدى سال قبل نیز دانش آموز همین کلاس بود. همیشه لباس هاى کثیف به تن داشت، با بچه هاى دیگر نمی جوشید و به درسش هم نمی رسید. او واقعاً دانش آموز نامرتبى بود و خانم تامپسون از دست او بسیار ناراضى بود و سرانجام هم به او نمره قبولى نداد و او را رفوزه کرد.
ادامه مطلب ...
|
||
نویسندگان
پیوندها
آخرین مطالب
|
||
![]() |